- پدیدار کردن
- آشکار کردن هویدا کردن ظاهر کردن ابراز و اظهار کردن شرح انصراح
معنی پدیدار کردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ملاقات کردن
ملاقات کردن، یکدیگر را دیدن
پدید آمدن
از خواب برخیزانیدن، آگاه کردن هوشیار کردن متنبه کردن
نمایان گشتن ظاهر شدن پدید شدن
نبرد کردن، منازعه
نمایان شدن، ظاهر شدن، به وجود آمدن
کسی را از خواب برانگیختن، کنایه از هوشیار ساختن، آگاه کردن
کنایه از برقرار کردن، پابرجا کردن، در علم حسابداری تامین اعتبار برای هزینه ای
Awaken, Waken
будить
budzić, budzić kogoś
acordar, acordar alguém
svegliare
despertar, despertar a alguien
réveiller, réveiller quelqu'un
wakker maken
membangunkan
يوقظ , أيقظ
जगाना , जगाना
להעיר , להעיר
깨우다 , 깨우다
uyandırmak
kumfufua, kumwasha
آشکار کردن هویدا کردن ظاهر کردن ابراز و اظهار کردن شرح انصراح
ظاهر کردن واضح کردن آشکار ساختنهویدا کردن جلوه گر ساختن اظهار ابانه: و پیدا کرد که چگونه است آن نفس را، شرح دادن بیان کردن: و پیدا کردیم اندر وی صفت زمین، ممیز ساختن ممتاز کردن مشخص کردن، یافتن (گشمده را) مقابل گم کردن: اگر زن آبستن در کوچه سنجاق پیدا بکند بچه اش دختر میشود و اگر سوزن پیدا بکند پسر میشودخ. یا بچه پیدا کردن، بچه ای بوجود آوردن، یا بر کسی پیدا کردن (پیدا ناکردن)، بروی او آوردن (نیاوردن) : و شنیدی حال خاقانی که چونست ولی بر خویشتن پیدا نکردی. (خاقانی) یا پیدا شدن خود را. خود را نشان دادن خود را آشکار کردن: پس سوگند داد که اگر مسلمانی درین جمع هست بحرمت محمد بن عبد الله که خود را پیدا کند
یافتن، جستن، آشکار کردن، نمایان ساختن، برای مثال تو پیدا مکن راز دل بر کسی / که او خود نگوید بر هر خسی (سعدی۱ - ۱۵۴)